وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود پایان نامه حقوق با موضوع سلب مالکیت در رویه داوری تجاری بین الملل

۱-    سلب مالکیت در رویه داوری تجاری بین الملل

در اغلب موارد سلب مالکیت از سرمایه گذار خارجی، به استناد حاکمیت دولت میزبان و صیانت از منافع ملی و منابع طبیعی کشور میزبان انجام می شود و در قالب کلاسیک به صورت ملی کردن بخشی از اقتصاد کشور بوده که سرمایه گذار خارجی برای توسعه آن بخش، مبادرت به سرمایه گذاری کرده است. اما گاه دولت به بهانه حفظ و صیانت از منافع ملی، اقداماتی می کند که به صورت مصادره و ایجاد محدودیت برای  سرمایه گذار خارجی است . نتیجه و اثر تبعی این قبیل اقدامات و مداخله ها در فعالیت سرمایه گذار خارجی آن است که عملا وی را از حقوق مالکانه اش محروم می سازد[۱] . در بین سلب مالکیت به معنای عام ، متداول ترین و شایع ترین روش عبارت است از ملی کردن و مصادره . با این وجود در برخی از معاهدات دو جانبه ی سرمایه گذاری به مواردی مثل خلع ید ، ضبط ، محرومیت از مالکیت یا خصوصی کردن نیز به عنوان گونه های سلب مالکیت اشاره شده است که قلمرو و مصادیق آنها بسیار وسیع بوده و به عنوان نمونه شامل خصوصی کردن و انتقال مالکیت سرمایه گذاری خارجی به کشور میزبان یا به اصطلاح « بومی کردن » می شود . معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری ، معمولا از سلب مالکیت مستقیم و سایر روش ها و اقدامات مشابه آن که نتیجه آنها خلع مالکیت اجباری است . تعریف روشنی به دست نمی دهند ، زیرا اصطلاحات و عبارات فوق گاه به صورت تنها و گاه به صورت ترکیبی به کار رفته و کمتر دیده می شود که بین مفهوم کلی خلع مالکیت و اقدامات دیگری که نتیجه آنها سلب مالکیت از سرمایه گذاری خارجی است ، تفکیک و تمایز روشنی ذکر شده باشد .

دانلود پایان نامه

مصادره اموال سرمایه گذاران خارجی و سلب مالکیت از انها از سالیان گذشته در مرکز اختلافات دولت ها و سرمایه گذاران خارجی قرار داشته و تنها تعداد محدودی از سرمایه گذاران به موجب توافقی که وفق حقوق بین الملل با دولت میزبان منعقد نموده بودند ، توانستند با مراجعه به مراجع داوری بین المللی از حقوق خود در مقابل مصادره و سلب مالکیت دفاع کنند و سایرین یا به حمایت دیپلماتیک دولت متبوع خود چشم داشتند و یا به محاکم ملی دولت میزبان پناه می بردند . اما افزایش روزافزون معاهدات تدوین شده ، موازین حقوق بین الملل مرببوط به سلب مالکیت توسعه یافته اند و مباحث کلاسیک مربوط به مصادره مستقیم و سلب مالکیت، جای خود را به موضوعات مطرح در حوزه حقوق مالکانه و مصادره غیر مستقیم دادند. مراجع داوری بین المللی نیز با توجه به موازین حقوق بین الملل به توصیف وضعیت و حل اختلافات میان دولت میزبان و سرمایه گذاران خارجی، اقدام می کنند.

در این بخش از تحقیق ، ابتدا مباحثی در خصوص تعریف سلب مالکیت و مصادره مطرح می شود و آنگاه مباحث مربوط به حمایت از حقوق مالکانه و تفاوت میان نقض معاهده و مصادره با توجه به رویکرد مراجع داوری و جایگاه حقوق بین الملل، مورد مطالعه قرار می گیرد.

۳-۱- جایگاه حقوق بین الملل در نبود تعریف دقیق و جامع از سلب مالکیت

به طور کلی مفهوم سلب مالکیت عبارت است از خلع مالکیت به واسطه دولت که موجب پرداخت غرامت است و یا اقدامات موردی دولت که برای سلب مالکیت از یک شخص  حقیقی یا حقوقی خاص انجام می شود. همچنین ممکن است اقداماتی که نتیجه آنها تصاحب مستقیم اموال هم نباشد، به مثابه سلب مالکیت قلمداد شوند[۲]. بنابراین، می توان در گام نخست سلب مالکیت را اقدامی مشروع تلقی کرد که مشروعیت آن منوط به پرداخت غرامت شده است[۳]. اما به هر حال تعریف دقیق محتوای این مفهوم، کار ساده ای نیست. برخی از معاهدات سرمایه گذاری به تعریف مصادره و سلب مالکیت پرداختند اما این تعاریف کلی نمی توانند چراغ راه مراجع داوری و طرفین اختلاف قرار گیرد. دیوان داوری در پرونده [۴]Feldman V. Mexico، در خصوص تعریف ارائه شده در ماده ۱۱۱۰ (۱) نفتا بیان می دارد:

«این تعریف از آنچنان کلیتی برخوردار است که به سختی می توان آن را در خصوص موارد خاص مطرح در هر پرونده، به کار گرفت[۵]».

در فقدان تعریف دقیق و جامع، مراجع داوری با توسل به منابع و عناصر گوناگونی به اختلافات ناشی از سلب مالکیت و مصادره، رسیدگی می نمایند که از جمله این منابع می توان به حقوق بین الملل و نیز حقوق داخلی اشاره نمود . قاضی هیگینز در مجموعه درس خود در آکادمی خقوق بین الملل در سال ۱۹۸۲، به جایگاه حقوق داخلی اشاره داشته و بیان می دارد: « واقعیت این است که بیشتر نظام های حقوقی داخلی به تبیین دکترین هایی در خصوص سلب مالکیت پرداخته اند و تناقض های فراوانی نیز در آنها دیده می شود [۶].»

مطالعه رویه ی مراجع داوری نشان می دهد که هر چند نمی توان از تمایل قاطع این مراجع به نفع سرمایه گذاران سخن گفت ، اما آرای آنها موجب توسعه ی موازین حقوق بین الملل مربوط به سلب مالکیت و در نتیجه ایجاد فرصت های بیشتر برای طرح دعوا از جانب سرمایه گذاران خارجی شده است[۷] .

۳-۲-  سلب مالکیت از نظر معاهدات و رویه ی داوری بین المللی

دشواری های موجود در تعیین معنای دقیق مصادره و سلب مالکیت از منظر حقوق بین الملل ، برخاسته از لحن کلی موجود در معاهدات دو جانبه و چند جانبه ی حمایت از سرمایه گذاران خارجی و به تبع آن تفاوت در دیدگاه های مراجع داوری بین المللی است . به همین دلیل ، نمی توان مطالعه حاضر را بدون در نظر گرفتن متون عهدنامه ای و آرای مراجع داوری به پیش برد . بنابراین در ادامه ، نگاهی گذرا به این مباحث می شود .

ماده ۱۱۱۰ (۱) نفتا ، مقرر می دارد :

هیچ یک از طرفین معاهده نباید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، سرمایه گذاری سرمایه گذار طرف دیگر معاهده در سرزمین خود را ملی نموده یا مصادره کند و یا مواجه با اقداماتی نماید که حاصل آنها ملی شدن و یا مصادره سرمایه گذاری باشد، مگر: (الف) بنا به اهداف عمومی؛ (ب) بر مبنای غیر تبعیض آمیز؛ (ج) بر مبنای قانون و وفق ماده ۱۱۰۵ (۱)؛ و (د) همراه با پرداخت غرامت.

همان طور که ملاحظه می شود، تعریف خاصی از عبارات «مصادره» و «ملی کردن» در متن معاهده به چشم نمی خورد و لفظ «اقدامات»، موجب باز شدن مفهوم مورد نظر معاهده است که به صورت مستقیم یا غیر مستیم نیز لحاظ شده است. دیوان داوری در پرونده Waste Management V. Mexico، تلاش نمود تا به تشریح متن ماده فوق، مبادرت کند:

«شاید گمان شود که ماده ۱۱۱۰ (۱) نفتا، تفکیکی میان سلب مالکیت مستقیم و غیر مستقیم از یک سو و اقدامات منجر به مصادره از سویی دیگر، قائل شده است. سلب مالکیت غیر مستقیم هم سلب مالکیت محسوب می شود. در مقابل، وقتی ادعای اقدامی که منجر به مصادره شده است مطرح می گردد، ممکن است در عمل نقل و انتقال، ضبط و یا خلع مالکیت توسط هیچ شخص حقیقی یا حقوقی صورت نگرفته باشد، بلکه آن اقدام، آثاری بر مالکیت به جای گذاشته باشد… بنابراین، ظاهراً عبارت «مواجه با اقداماتی نماید که حاصل آنها ملی شدن و یا مصادره سرمایه گذاری باشد» که در متن ماده ۱۱۱۰ (۱) آمده است، به منظور  افزایش قیدی بر محدودیت ها علاوه بر ممنوعیت سلب مالکیت غیر مستقیم بوده است. شواهدی وجود دارد که مشخص می کند معنای موسعی از این عبارت، مد نظر بوده است…»

در قضیه [۸]Metalclad V. Mexico، دیوان داوری در خصوص متن معاهده ۱۱۱۰ (۱) نفتا، مقرر داشت:

«مطابق پیمان نفتا، مصادره نه تنها شامل سلب مالکیت عامدانه و آگاهانه همچون ضبط یا انتقال رسمی یا قاهرانه مالکیت به نفع دولت میزبان است بلکه همچنین شامل مداخلاتی که در استفاده از مال به عمل آِید و موجب محرومیت کلی یا جزئی مالک از استفاده یا کسب منفعت اقتصادی از مال باشد نیز می شود[۹].»

عکس مرتبط با اقتصاد

دیوان داوری در پرونده Feldman V. Mexico، بر این اعتقاد بود که کارکرد عبارات «مصادره غیر مستقیم» و «اقدامات منجر به مصادره»، تفاوتی با هم ندارد[۱۰]. مراجع داوری در قضایا Pope & Talbot V. Canada[11] و SD Myers V. Canada، در مقام تفسیر ماده ۱۱۱۰ (۱) نفتا بیان داشتند که عبارت «اقدام منجر به مصادره»، معنایی معادل مصادره دارد و در بردارنده مفهوم مصادره خزنده است و به هیچ روی، موجب بسط و توسعه مفهوم سلب مالکیت نیست.

منشور انرژی، در ماده ۱۳ (۱)، مقرر می دارد:

«سرمایه گذاری های سرمایه گذاران یک طرف متعاهد در سرزمین هر یک از طرفین متعاهد دیگر، نباید ملی شود، مصادره گردد یا موضوع اقدام یا اقداماتی قرار گیرد که آثاری مشابه ملی ازی یا سلب مالیکیت داشته باشد». مگر آنکه مصادره:

(الف) با هدف مصالح عمومی صورت گرفته باشد

(ب) غیر تبعیض آمیز باشد

در پرونده [۱۲]Nykomb Synergetic V. Latvia، دیوان داوری که باید بر مبنای منشور انرژی به ادعای سلب مالکیت رسیدگی می نمود، بیان داشت:

«گرفتن و ضبط نظام مند نیز ممکن است تحت شرایطی، منجر به مصادره و یا معادل مصادره قلمداد شود.»

از نظر دیوان داوری، عامل تعیین کننده در تحقق سلب مالکیت، میزان و اندازه دارایی هاست که گرفته شده و یا میزان کنترلی است که بر شرکت خواهان، وارد شده است. از نظر دیوان، معنای سلب مالکیت اشاره شده در متن منشور، شامل مصادره غیر مستقیم و خزنده نیز می باشد و دیوان اعتقاد دارد که حقوق بین الملل عهدنامه ای، موجب بسط مفهوم سلب مالکیت شده است.

پیش نویس معاهده چند جانبه در خصوص سرمایه گذاری که توسط سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، تدوین شده است، مقرر می دارد:

«یک طرف متعاهد، نباید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، سرمایه گذاری انجام شده در سرزمین خود را که به واسطه سرمایه گذار طرف دیگر متعاهد صورت گرفته است، مصادره کند یا ملی نماید و یا مواجه با اقدام یا اقداماتی نماید که آثاری معادل آن داشته باشد، مگر:

(الف) با هدف در راستای مصالح عمومی

(ب) به صورت غیر تبعیض آمیز

(ج) وفق فرآِیند قانونی

(د) همراه با پرداخت غرامت فوری، کافی و موثر

علاوه بر معاهدات چند جانبه فوق الاشعار، معاهدات دو جانبه حمایت از سرمایه گذاری خارجی نیز حاوی مقرراتی در باب سلب مالکیت و مصادره هستند. تعاریف ارائه شده در این معاهدات نیز نتوانسته، تاثیر خاصی در رویه داوری بین المللی داشته باشد. دکتر محبی، بر این نظر است که: «علت اکراه دولت ها در تعریف مفهوم دقیق و تبیین مصادیق سلب مالکیت در موافقت نامه های سرمایه گذاری، تاکید بر این نکته است که هر گونه سلب مالکیت غیر مستقیم را نیز مشمول حمایت ها و تضمین های عهدنامه ای قرار دهند، زیرا در عمل ممکن است کشورهای سرمایه پذیر، دست به اقداماتی بزنند که ماحصل کار، همانا سلب مالکیت با مصادره باشد؛ در حالی که چه بسا عمل دولت از حیث حقوقی آشکارا مصداق عمل سلب مالکیت نباشد. این است که در اغلب عهدنامه های دو جانبه سرمایه گذاری، در ماده مربوط به سلب مالکیت، معمولاً مصادره و ملی کردن و نیز انواع اقدامات غیر مستقیمی که به سلب مالکیت منجر می شوند، یکجا ذکر می گردد و همه آنها را از نظر حقوقی، مشمول حکمی واحد قرار می دهند. رویه مورد عمل در معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری نشان می دهد که مواد مربوط به سلب مالکیت در این عهدنامه ها معمولاً به صورت موجز و با عبارات کاملاً کلی و مختصر نوشته شده، ولی مرکز ثقل همه آنها، عمدتاً معطوف به آثار و نتیجه اقدام یا عمل مصادره آمیز است».

مرور معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری که طی سال های اخیر میان دولت ها منعقد شده است، نشان می دهد که در اینجا هم رویه دولت ها، همسان نیست. اما می توان به عنوان نتیجه، قائل بر آن بود که دولت ها به طور کلی به دنبال آن هستند که استانداردهای حقوق بین الملل عرفی در خصوص سلب مالکیت را به نحوی در معاهدات منعقده فیما بین خود، بگنجانند[۱۳]. مطالعه این معاهدات نشان می دهد که هرچند سلب مالکیت به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از جمله دغدغه های اصلی سرمایه گذاران خصوصی محسوب می شود، اما معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری، تنها تا حدودی توانسته اند در تبیین شفاف شرایط سلب مالکیت از منظر حقوق بین الملل، اثر گذار باشند[۱۴].

۳-۳-   مصادره و سلب مالکیت از دیدگاه استانداردهای حقوق بین الملل

مراجع داوری بین المللی[۱۵]، در فقدان تعریف دقیق و جامع از سلب مالکیت و مصادره در معاهدات سرمایه گذاری، حقوق بین الملل را با رویکرد به رویه دولت ها، معاهدات بین المللی و تفاسیر قضایی، به کار می بندند[۱۶].

منظور از تفاسیر قضایی در اینجا، آراء داوری صادره در قالب ماده ۱۱۱۰ نفتا ، آرای مرکز داوری ایکسید، آرای داوری اختلافات ناشی از معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری، آرای محاکم ملی و همچنین آرای دیوان داوری ایران و ایالات متحده امریکاست. دیوان داوری ایران و ایالات متحده امریکاست. دیوان داوری ایران و ایالات متحده، دارای رویه ای بسیار غنی در خصوص سلب مالکیت است[۱۷].

مراجع داوری، همچنین برای درک بهتر مفهوم سلب مالکیت، به کنوانسیون های بین المللی در زمینه حقوق بشر که حاوی مفادی در خصوص حمایت از مالکیت هستند نیز مراجعه می کنند. از این میان می توان به ماده ۱۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۲۱ کنوانسیون امریکایی حقوق بشر اشاره نمود.

بند ۲ ماده ۱۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر می دارد:

«واحدی را نمی توان خود سرانه از حق مالکیت محروم نمود».

کنوانسیون امریکایی حقوق بشر، در ماده ۲۱ مقرر می دارد:

  1. هر کس حق دارد که از دارایی خود استفاده کند و برخوردار شود. قانون می تواند چنین استفاده ای را تابع مصلحت جامعه نماید.
  2. هیچ کس از دارایی و اموال خود جز با پرداخت غرامت عادلانه بر اساس نفع عمومی ماده ۱ نخستین پروتکل کنوانسیون اروپایی حقوق بشر نیز بیان می دارد:

این ماده، اشاره صریحی به «سلب مالکیت» نکرده است اما دیوان اروپایی حقوق بشر، در برخی از آراء خود، متذکر این نکته شده که ممکن است اقداماتی که به واسطه دولت صورت می گیرند، منجر به سلب مالکیت شوند. مراجع داوری بین المللی در قضایای Tecmed V. Mexico و Azurix V. Argentina[19]، رویه دیوان اروپایی حقوق بشر را به کار بسته اند.

[۱] محبی ،محسن : مباحثی از حقوق نفت و گاز در پرتو رویه داوری بین المللی : سلب مالکیت و غرامت در قرارداد های نفتی ، شهر دانش ، چاپ اول ، تهران ، ۱۳۸۶

 

[۲] Malcolm Shaw, international Law, Cambridge, 5th edition, 2003, p. 740.

[۳] Ian I3rownlie, Principles of Public International Law, Oxford, 6th edition, 2003, pp. 509-512.

 

[۴]  Marvin Roy Feldman Karpa V. United Mexican States, ICSID Case No. ARR (AF)/99/1, Award, 16 December 2002.

در این دعوا دولت مکزیک اقدام به اخذ مالیات بیشتر از محصولات شرکت فلدمن که تولید کننده سیگار بود نموده است

عکس مرتبط با سیگار

متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۵] ibid. para. 98.

[۶] Rosalyn Higgins, “The Taking of Property by the State: Recent Developments in International Law", Recueil des cours, 1982, p. 268.

[۷] Campell McLachlan QC and others, op.cit, p. 268.

 

[۸] Metalclad Corporation V. United Mexican States, ICSID Case No. ARB ((AF)/97/I), Award, 30 August 2000. متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

 

[۹] Ibid. para. 103.

.

[۱۰] Feldman V. Mexico, op.cit, para. 100

[۱۱] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۱۲] Nykomb Synergetic Technology Holding AB V. Republic of Latvia, SCC Case No. 118/ 2001, Award, 2003.

 

[۱۳] Camped McLachlan QC and others, op.cit, p. 275.

[۱۴] Norah Oallangher and Laurence shore, “Bilateral Investment Treaties: Options and Drawbacks",

[۱۵] SD Myers Inc. V. Canada, op.cit, para. 280

[۱۶] International Arbitration Law Review, Vol. 7, Issue 2, April 2004, pp. 49-53, p. 51.

.

 

[۱۷] محسن محبی ، پیشین ،صص ۲۲-۲۱

[۱۸] ترجمه فارسی اعلامیه حقوق بشر  مجموعه اسناد بین المللی اسناد حقوق بشر ، زیر نظر اردشیر امیر ارجمند جلد اول  ، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی ، تهران ، ۱۳۸۱ صص ۷۷-۷۱

پایان نامه : رابطه میان حقوق داخلی و حقوق بین الملل در اختلافات ناشی از سلب مالکیت

حقوق مالکانه ای که موضوع حمایت های موازین حقوق بین الملل در خصوص سلب مالکیت هستند، به موجب حقوق داخلی دولت میزبان، ایجاد شده اند. بنابراین، حقوق داخلی دولت میزبان، باید ماهیت و حدود حقوق مالکانه ای که سرمایه گذار خارجی از آن منتفع می شود را تعیین نماید. البته، مشروعیت سلب مالکیت توسط دولت میزبان به موجب موازین حقوق داخلی، الزاماً به معنای تایید مشروعیت این اقدام، بر مبنای حقوق بین الملل نمی باشد. ماده سه طرح کمیسیون حقوق بین الملل در خصوص مسئولیت دولت ها، در این باره بیان می نماید:

«توصیف فعل دولت به عنوان فعل متخلفانه بین المللی، تابع حقوق بین الملل است. توصیف مذکور متاثر از توصیف همان فعل به عنوان فعلی قانونی به موجب حقوق داخلی نیست».

با این وجود، در دعاوی ناشی از مصادره و سلب مالکیت، رابطه میان حقوق بین الملل و حقوق داخلی، بر پیچیدگی موضوع می افزاید. مرکز داوری بین المللی لندن، در پرونده [۱]Encana V. Ecuador، بیان داشت:

«اکوادور به غلط در قانون این کشور، حقوق مالکانه خواهان را نادیده گرفته و دست به اقداماتی زده است که آثاری مشابه مصادره سرمایه گذاری دارند.»

 ۳-۵- حمایت از حقوق مالکانه از منظر حقوق بین الملل در رویه داوری بین المللی

به طور کلی، گفته شده است که سلب مالکیت، علاوه بر دارایی ها و اموال عینی بر دارایی های غیر عینی سرمایه گذار که دارای ارزش اقتصادی می باشند نیز، اثر گذار است.

عکس مرتبط با اقتصاد

بنابراین، سلب مالکیت از سرمایه گذار توسط دولت، ممکن است شامل حقوق و منافع مادی و به ویژه حقوق قراردادی سرمایه گذار باشد.

برای بررسی این موضوع، ابتدا باید به تعریف دارایی یا سرمایه گذاری توجه نمود. از آنجا که بیشتر معاهدات دو جانبه و چند جانبه مربوط به سرمایه گذاری، تعریف موسعی از مفهوم سرمایه گذاری ارائه داده اند، تمام اموال و منافعی که در قلمرو این تعریف قرار می گیرند، باید در مقابل سلب مالکیت، اعم از مستقیم یا غیر مستقیم مورد حمایت باشند. به طور معمول، در معاهدات دو جانبه سرمایه گذاری، می خوانیم:

«عبارت «سرمایه گذاری»، شامل انواع دارایی هاست، از جمله :

  • اموال منقول و غیر منقول و حقوق ناشی از آنها مثل حق رهن، حق تصرف و حبس و وثیقه
  • سهام و منافع حاصل از شرکت ها
  • ادعاهای پولی که برای ایجاد ارزش اقتصادی به کار رفته باشند و یا ادعاهای مربوط به هر اقدام دارای اقتصادی
  • کپی رایت، حقوق مالکیت صنعتی، فرایند فنی، علائم تجاری، عناوین تجاری
  • امتیازات طبیعی…[۲]

«مستغلات یا سایر دارایی ها، عینی یا غیر عینی که برای تحصیل یا استفاده در اهداف اقتصادی یا سایر اهداف تجاری، کاربرد دارند[۳]».

علاوه بر معاهدات سرمایه گذاری، حقوق بین الملل عرفی نیز حقوق مالکانه مورد حمایت در مقابل سلب مالکیت را شامل حقوق و منافع عینی و غیر عینی می داند. مراجع داوری در گذشته، حقوق قراردادی را تحت لوای حقوق اکتسابی یا حقوق اعطایی، قلمداد می نمودند و بر این نظر بودند که برخی از اقدامات مداخله جویانه دولت در حوزه این حقوق، می تواند موجبات سلب مالکیت و مصادره را فراهم آورد. کمیسیون دعاوی ونزوئلا و ایالات متحده در سال ۱۹۰۳، در قضیه Rudolf، بیان داشت:

«گرفتن یا از بین بردن حقوق اکتسابی ناشی از یک قرارداد، به اندازه گرفتن یا انهدام دارایی های عینی، اشکال دارد و متضرر را مستحق دریافت خسارت می کند[۴]».

حقوق اکتسابی ای اعطایی در مبحث جانشینی دولت ها نیز مطرح می شود و به موجب آن، دولت جانشین باید حقوق اکتسابی بیگانگان را که به واسطه دولت سابق تعیین شده بود، به رسمیت شناسد. دیوان دائمی بین المللی دادگستری در اختلاف میان آلمان و لهستان، در نظر مشورتی ۱۰ سپتامبر ۱۹۲۳، این مساله را مورد تاکید قرار داده است.

مطالعه رویه داوری در دوران معاصر، نشان می دهد که هرچند داوران اشاره صریحی به مبنای استدلال خود نمی کنند، اما مفهوم دارایی و حقوق ناشی از آن که ممکن است موضوع سلب مالکیت قرار گیرد، به شکل موسعی از سوی این مراجع، مورد تفسیر قرار گرفته است.

در پرونده Norwegian Shipowners claims[5]، اختلاف میان نروژ و ایالات متحده که نزد دیوان دائمی داوری مطرح بود، موضوع تشخیص دارایی هایی که ممکن است مورد مصادره قرار گیرند، مطرح شده بود. این اختلاف، ناشی از یک سری اقدامات اداری و تقنینی بود که توسط ایالات متحده در جریان جنگ اول جهانی و به منظور آماده سازی ایالات متحده برای شرکت در جنگ، صورت گرفته بود. از جمله این اقدامات، با پس گیری و تصرف کشتی هایی بود که در کارخانه جات کشتی سازی ایالات متحده تولید شده بودند و این اقدام شامل کشتی هایی که به سفارش اتباع خارجی تولید شده بود نیز می گردید در این قانون مقرر شده بود که قراردادهای موجود برای ساخت کشتی که به واسطه یک شرکت دولتی امریکایی منعقد شده بودند، ابطال گردند. از جمله افرادی که برای تولید کشتی، سفارشی را برای این شرکت امریکایی تنظیم نموده بودند، برخی اتباع نروژ قرار داشتند که تحت تأثیر این اقدامات قرار گرفته و دولت نروژ تلاش نمود تا خساراتی را علاوه بر آنچه در قانون ایالات متحده مقرر شده بود، برای آنان وصول کند، اما این اقدام دولت نروژ، نتیجه عملی در برنداشت و موضوع به داوری ارجاع شد. ایالات متحده اعتقاد داشت که وقایع فوق الاشاره را نمی توان به مثابه مصادره حقوق قراردادی دانست و بر این نظر بود که اصولاً حقوق قراردادی از منظر حقوق بین الملل، به عنوان حقوق مالکانه قلمداد نمی شوند. دیوان داوری، با ارجاع به قوانین داخلی ایالات متحده و نروژ، این استدلال کلی را مردود دانست و با توجه به وقایع موجود در پرونده، ابطال قراردادهای موجود را به عنوان سلب مالکیت [۶]de facto شناسایی نمود.

دیوان دائمی بین المللی دادگستری نیز در رویه خود از این دیدگاه پشتیبانی نمود و بیان داشت که حقوق و منافع نیز همچون دارایی های عینی بوده و ممکن است موضوع سلب مالکیت قرار گیرند. در قضیه Oscar Chinn، این فرد که تبعه انگلستان بود در کنگوی تحت استعمار بلژیک به تجارت حمل و نقل مشغول بود و رقیب اصلی شرکت Unatra محسوب می شد که قسمتی از آن به دولت بلژیک تعلق داشت. مشکلات عدیده اقتصادی که در دهه ۱۹۳۰ در کنگو پدید آمده بود، دولت بلژیک را به این فکر انداخت تا با پایین آوردن نرخ حمل و نقل، مانع رکود صادرات شود. بنابراین نرخ حمل و نقل شرکت Unatra پایین آمد و دولت بلژیک به این شرکت تضمین داد که سودهای از دست رفته را به این شرکت پرداخت نماید. همین شرایط، اسکار چین را به فکر تعلیق فعالیت انداخت. دولت انگلستان به حمایت از تبعه خود برخاست و اعلام داشت که اقدامات بلژیک، انحصاری تلویحی برای شرکت Unatra تلقی شده و این عمل با حقوق بین الملل عرفی و قراردادی در تضاد است. دیوان این استدلال را نپذیرفت و اعلام داشت که شرایط خوب تجاری، ممکن است بنا به دلایل اجتناب ناپذیری تغییر کند. البته دیوان، ظاهراً مسئله سلب مالکیت از حقوق اکتسابی را مورد قبول قرار داده؛ زیرا به جای انکار این بحث، اعلام داشته که از نظر دیوان، شرایط تجاری اسکار چین، به حقوق اکتسابی ارتباط ندارد.

مثال دیگر در رویه دیوان دائمی بین المللی دادگستری، قضیه کارخانه کورزوف است.

در این پرونده، دیوان تایید نمود که حقوق اکتسابی، همچون قواعد عمومی رفتار با بیگانگان، محترم بوده و باید مورد مراعات قرار گیرند. در این پرونده، دیوان اعلام داشت که حقوق قراردادی، مصادره شده اند.

دیوان داوری ایران و ایالات متحده، موکداً رای صادره در قضیه کارخانه کورزوف [۷]را تصدیق نموده است. این مرجع داوری در قضیه  [۸]Amoco V. Iran، در خصوص رأی دیوان در قضیه کارخانه کورزوف بیان داشت:

«علی رغم اینکه حدود شصت سال از زمان صدور این رای می گذرد، اما همچنان آن را به طور گسترده ای به عنوان شرح اصول مطرح در این حوزه می دانند و امروز هم معتبر است[۹]».

بنابراین، مایه شگفتی نیست که مشاهده می کنیم دیوان داوری ایران و ایالات متحده نیز دارایی های غیر عینی از جمله حقوق سهامداران حقوق قراردادی را قابل مصادره دانسته است. دیوان در پرونده                   [۱۰]Starrett Housing V. Iran ، به صراحت بیان داشته:

«در پرونده حاضر، دیوان معنای گسترده ای برای حقوق مالکانه خواهان ها قائل است که… به وسیله دولت سلب شده است. دیوان معتقد است که در شمار این حقوق، حق خواهان ها نسبت به بازستاندن وام هایی است که به منظور اجرای طرح داده شده بود.

سهام خواهان در طرح یاد شده با حق آنها نسبت به بازپرداخت این وام ها، رابطه تنگاتنگی داشت…».

رأی دیوان در پرونده Amoco V. Iran[11] نیز در این حوزه، شایان توجه است. قرارداد شرکت آموکو از نوع قراردادهای مشارکت بود و موضوع آن مشارکت در احداث یک کارخانه پتروشیمی در جزیره خارک جهت تبدیل گاز حاصله از استخراج نفت در خلیج فارس به مواد پتروشیمی بود. پس از انقلاب، با اینکه قرار داد مذکور، ناظر به تأسیس کارخانه پتروشیمی بود و قرارداد نفتی محسوب نمی شد، کمیسیون موضوع ماده واحده کان لم یکن شدن قراردادهای نفتی، آن را نیز ملغی اعلام کرد. به دنبال تشکیل دیوان داوری، شرکت آموکو دعوایی علیه ایران مطرح و ادعا نمود که ایران قرار داد فیما بین را نقض کرده و مسوول جبران خسارت وارده می باشد. آموکو اعلام کرد که حتی اگر عمل ایران نقض قرارداد محسوب نشود و ایران مجاز به لغو آن دانسته شود، باز هم عمل ایران در کان لم یکن کردن قرارداد به معنای صادره و ضبط غیر مشروع حقوق و اموال آموکو است که بر خلاف حقوق بین الملل است. ایران در پاسخ اعلام داشت، اولاً به علت وقوع انقلاب در ایران قرارداد آموکو مختومه بوده، ثانیاً عمل ایران در کان لم یکن کردن قرارداد مبتنی بر حاکمیت و حق دولت ها در ملی کردن منابع طبیعی بوده است و دولت ایران بر اساس قانون، این حق را اعمال نموده و این عمل، سلب غیر قانونی مالکیت و مصادره محسوب نمی شود.

دیوان داوری، تفاوتی میان حقوق عینی و قراردادی قائل نشد و بیان داشت:

«سلب مالکیت را می توان چنین تعریف کرد: انتقال اجباری حقوق مالکانه که شامل هر گونه حقی است که بتواند موضوع معامله بازرگانی، مثلاً خرید و فروش، واقع شود و بدینگونه ارزش پولی داشته باشد. حقوقی که قرارداد خمکو پدید آورده دارای چنین ارزش پولی بوده که خود قرار داد نیز صریحاً آن را تصدیق کرده است».

در پرونده Phillips V. Iran [12]مرجع داوری اعلام داشت که در ازای مصادره باید غرامت پرداخت شود:

«چه در خصوص مصادره رسمی، چه در خصوص مصادره de facto و چه در خصوص دارایی های عینی مثل کارخانه یا مستغلات، چه در خصوص دارایی های دینی مثل حقوق قراردادی که موضوع این پرونده است».

مرجع داوری ایکسید هم، مصادره حقوق قراردادی را به رسمیت شناخته است. در پرونده Spp V. Egypt که به قضیه Pyramids هم مشهور است، دیوان بیان داشت:

«دیوان این استدلال را که عبارت «مصادره» تنها بر Jus in rem[13] (حقوق عینی)، قابل اعمال است، نمی پذیرد. کان لم یکن ساختن پروژه به واسطه خوانده، موجب از بین رفتن برخی حقوق و منافع مهم خواهان بوده است. آنچه مصادره شده، زمین یا حق انتفاع از آن نبوده، بلکه حقوقی بوده که خواهان به عنوان سهام دار شرکت دارا بوده و توسط دولت، منتقل شده است. واضح است که این حقوق از جمله حقوق قراردادی هستند و نه حقوق عینی و بسیاری اعتقاد دارند که حقوق قراردادی نیز مورد حمایت حقوق بین الملل است و گرفتن این حقوق، تعهد به پرداخت غرامت را در پی خواهد داشت».

مرجع داوری ایکسید در پرونده [۱۴]Wena Hotels V. Egypt نیز همین موضع را تکرار نمود و بیان داشت:

«پر واضح است که سلب مالکیت، محدود به حقوق عینی نمی باشد[۱۵]».

در حوزه نفتا، در پرونده Pop & Talbot، مرجع داوری بیان داشت که دسترسی سرمایه گذار به بازار امریکا، به عنوان یک منفعت مالی بوده و مورد حمایت ماده ۱۱۱۰ قرار دارد. در قضیه SD.Myers نیز مرجع داوری، به صراحت بیان داشت:

«دیوان می پذیرد که از دیدگاه تئوریک حقوقی، حقوقی غیر از حقوق عینی و مادی نیز ممکن است مورد مصادره قرار گیرند[۱۶]».

در پرونده Methanex V. USA[17] نیز مشاهده می شود که مرجع داوری تحت نفتا، از رأی دیوان داوری در قضیه [۱۸]Pope & Talbot، پشتیبانی نموده و تعریف محدود از دارایی به عنوان حقوق مادی را منسوخ می خواند.

داوری پرونده [۱۹]Biloune V. Ghana نیز که در قالب قواعد آنسیترال صورت گرفت، حقوق قراردادی سرمایه گذار را به موجب فعل و یا ترک فعل مقامات دولتی، قابل مصادره دانسته است:

«جلوگیری از اجرای پروژه ای تأیید شده، به مثابه سلب مالکیت حقوق قراردادی سرمایه گذار است».

در قضیه CME V. Czech Republic[20]، مرجع داوری اعلام نمود:

«سرمایه گذاری خواهان و جانشین وی که مورد حمایت معاهده بوده است، مورد دست درازی و انهدام قرار گرفته است. آنچه از بین رفته، ارزش تجاری سرمایه گذاری بوده که به صورت قهری، نابود شده است».

دیوان اروپایی حقوق بشر نیز، تفسیر موسعی از عبارت «دارایی» مطرح شده در ماده یک نخستین پروتکل کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، به عمل آورده و علاوه بر اموال عینی، این عبارت را شامل امتیازها، حقوق سهامداران، حق اختراع، ضمان قهری، آرای داوری لازم الاجرا، حق کسب و پیشه و ارزش تجاری و غیره می داند[۲۱].

[۱] Encana Crop V .Republic of Ecuador LCIA case no. UN3481 Award 3 , 2006

[۲] کمیسیون حقوق بین الملل سازمان ملل متحد  ، مسئولیت بین المللی دولت : متن و شرح مواد کمیسیون حقوق بین الملل ترجمه علی رضا ابراهیم گل ، موسسه مطالعات و پژوهش های حقوقی شهر دانش ، ۱۳۸۸ ص ۳۵

[۳] Encana Corp V. Republic of Ecuador, LCIA Case No. UN3481, Award, 3 February 2006

[۴] Rudolf Case, US Venezuelan Claims Commission , Interlocutory Decision ,9 RIAA 1903,p.250

[۵] دولت آمریکا در طی جنگ اقدام به مصادره اموال شرکت کشتی سازی نروژی جهت استفاده از امکانات آن در جنگ نمود

متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۶] دوفاکتو (به لاتین: de facto)‏ اصطلاحی به زبان لاتین هم‌معنای به راستی در زبان فارسی است. در ادبیات بین‌المللی و در سازمان ملل متحد از این لغت به طور رسمی استفاده می‌شود. در اصطلاح حقوقی معادل غیر رسمی و آن‌چه که عملاً وجود دارد به کار می‌رود.در مقابل، اصطلاح دو ژور (de jure) که از نظر لغوی در علم نظری و در عالم فرض است معادل رسمی، قانونی، مشروع به کار می‌رود و معنی ان این است که در صورت تغییر رژیم یک کشور یا تغییر یک حکومت از طرق غیر عادی مانند کودتا، اعلام شناسایی مجدد آن کشور یا به رسمیت شناختن نظام جدید از طرف کشورهای دیگر ضروری است.

 

 

[۷]  Chorzow Factory  Germany V. Poland ,PCIJ Series A,No.7,1927

[۹] Ibid ,para.362

[۱۰] STARRETT HOUSING INTERNATTONAL, INC., Claimants v. THE GOVERNMENT OF THE ISLAMIC REPUBLIC OF IRAN, BANK MARKAZI  IRAN, BANK OMRAN, BANK MELLAT, Respondents (Case No. 24)

Chamber One: Lagergren,1 Chairman; Ameli,2 Holtzmann,3 Members

Signed 14 August 19874  AWARD NO. 314-24-1

 

متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۱۱] آموکو، (به انگلیسی: Amoco)‏ در اصل همان استاندارد اویل ایندیانا است، که بخش تولید محصولات شیمیایی شرکت استاندارد اویل را برعهده داشت.

این شرکت، اولین پالایشگاه خود را در سال ۱۸۸۹ در ایندیانا، ایالات متحده آمریکا راه‌اندازی نمود. بازوی دیگر این کمپانی، شرکت نفت آمریکا، یا آمریکن اویل کمپانی است، که در سال ۱۹۱۰ در بالتیمور تاسیس شد. سپس در سال ۱۹۲۲ توسط لوئیس بلاوستین و پسرش جیکوب، دو شرکت با هم ادغام شده و فعالیت خود را، با نام آموکو آغاز کردند پس از مصادره اموال این شرکت در ایران بر اثر انقلاب دعوای بین این شرکت و دولت ایران در دیوان دعاوی ایران و ایالات متحده مطرح شد

 

[۱۲]Iran-US Claims Tribunal, Phillips Petroleum Co. Iran v. Iran et al., 21 IRAN-U.S. C.T.R., at 79 et seq

PHILLIPS PETROLEUM COMPANY IRAN, Claimant v. THE ISLAMIC REPUBLIC OF IRAN, THE NATIONAL IRANIAN OIL COMPANY, Respondents (Case No. 39)

 

[۱۳] Jus ad rem is a Latin term of the civil law, meaning “a right to a thing:” that is, a right exercisable by one person over a particular article of property in virtue of a contract or obligation incurred by another person in respect to it and which is enforceable only against or through such other person. It is thus distinguished from jus in re which is a complete and absolute dominion over a thing available against all persons.

[۱۴]Wena Hotels Limited V. Arab Republic of Egypt, ICSID Case No. ARB/98/4, Award, 8 December 2000

[۱۵] Ibid. para. 98.

[۱۶] Pope & Talbot V. Canada, op.cit, para. 96.

متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۱۷] SD Myers V. Canada, op.cit, para. 281.

[۱۸] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۱۹] Methanex Corporation v. United States of America, NAFTA Arbitral Tribunal, Final Award on

[۲۰] Biloune and Marine Drive Complex Limited v. Ghana Investments Centre and the Government of Ghana, UNCITRAL ad hoc Tribunal, Award on Jurisdiction and Liability, 27 October 1989.

 

دانلود پایان نامه حقوق با موضوع سلب مالکیت حقوق قراردادی در مقابل نقض قرارداد

 سلب مالکیت حقوق قراردادی در مقابل نقض قرارداد

اگر قائل به آن باشیم که دارایی های غیر عینی و از جمله حقوق قراردادی، در زمره حقوق مالکانه بوده و مورد حمایت هستند، پس باید این دسته از دارایی ها را نیز قابل مصادره بدانیم. نتیجه سلب مالکیت این اموال نیز، ایجاد تعهد به پرداخت غرامت است. مشکل است که بدانیم نتیجه سلب مالکیت این اموال نیز، ایجاد تعهد به پرداخت غرامت است. مشکلی که در این خصوص بروز می نماید، تمایز میان نقض عادی قرارداد و تعهدات ناشی از آن به موجب قانون حاکم از یک سو و مصادره حقوق قراردادی و تعهدات ناشی از این عمل به موجب حقوق بین الملل، از سوی دیگر است.

تحقیق - متن کامل - پایان نامه

به طور کلی، موازین حقوق بین الملل در خصوص سلب مالکیت مقرر می دارند که چنانچه دولت با توجه به ظرفیت های حاکمیتی خود به اعمال قوای عمومی و دولتی بپردازد، سلب مالکیت محقق شده است. مرجع داوری در اختلاف میان ایالات متحده و گواتمالا در سال ۱۹۳۰ (Shufeldt claim[1])، متذکر این ضابطه شده بود و بعدها کمیسیون اختلافات امریکا و مکزیک در پرونده Jalapa railroad، با عبارات ذیل به تبیین این ضابطه اقدام نمود:

«… در اینجا، دولت از نقش خود به عنوان یک طرف قرارداد فراتر رفته و با اعمال قوای عالیه دولتی، به دنبال فرار از تعهدات اساسی خود به موجب قرارداد بوده است.»

دیوان داوری ایران و ایالات متحده نیز، همین ضابطه را مبنای کار خود قرار داده است. دیوان در پرونده ادعای خواهان را که مدعی بود کان لم یکن کردن حقوق قرار دادی تاسیس شده به موجب موافقت نامه حق امتیاز، به منزله سلب مالکیت حقوق قراردادی است، مورد قبول دانست و اعلام داشت:

«دیوان، ملاحظه می نماید که اعمال مورد اعتراض، بیشتر از آنکه به جوانب قراردادی رابطه مربوط باشند، به ضبط مایملک بیگانگان در حقوق بین الملل، شباهت دارند و بنابراین، ادعا را در این راستا مورد بررسی قرار خواهد داد.»

داوری هایی که در حوزه نفتا انجام شده است نیز، به تمایز میان نقض قرارداد و مصادره حقوق قراردادی، توجه داشته اند. مرجع داوری ایکسید، در قضیه Waste Management V. Mexico، به صراحت بیان داشت:

«نمی توان به مجرد عدم پرداخت قروض و بدهی ها یا نقض تعهدات قراردادی، قائل به مصادره کردن یک بنگاه تجاری بود».

«صرف عدم اجرای یک تعهد قراردادی را نمی توان به منزله سلب مالکیت  و یا معادل مصادره دانست. ممکن است هر یک از طرفین خصوصی قرارداد، در اجرای تعهدات خود کوتاهی نمایند اما ملی سازی یا سلب مالکیت، اعمالی ذاتاً دولتی محسوب می شوند».

دیوان داوری در قضیه Azurix V. Argentina[2] به صراحت اشعار داشت:

«اینکه یک یا تعدادی از موارد نقض قرارداد را بخواهیم معادل سلب مالکیت قلمداد نماییم، بستگی به آن دارد که دولت یا ارگان وابسته به آن، نقض قرارداد را به عنوان یک اقدام حاکمیتی مرتکب شده باشد و نه به عنوان یک طرف قرارداد».

مرجع داوری، در قضیه  [۳]SGS V. Philippines، هم این موضع را تأیید نموده است:

« از نظر دیوان، ادله و شواهد ارائه شده از سوی خواهان، گویای تحقق هیچ قسم سلب مالکیت نمی باشد. هر چند که بدهی های دولت به خواهان، هنوز پا برجاست و هرچند که این بدهی ها همراه با سود به خواهان باید پرداخت شوند. دولت، هیچ قانون یا مصوبه ای برای لغو بدهی های خود به خواهان وضع نکرده و مرتکب هیچ اقدام معادل سلب مالکیت، نشده است. صرف رد کردن پرداخت بدهی، به معنای سلب مالکیت نیست؛ حداقل تا زمانی که راهکارهایی برای مقابله با این اقدام وجود داشته باشد. به خصوص آنکه در این قضیه، اختلافاتی نیز در خصوص مبلغ بدهی قابل پرداخت، وجود دارد که لاینحل باقی مانده اند.»

کمیسیون حقوق بین الملل نیز در شرح( ماده ۴) طرح خود در خصوص مسئولیت بین المللی دولت ها، به این مهم توجه داشته و بیان می دارد:

«برای انتساب عملی به یک ارگان دولتی، مهم نیست که آن عمل در طبقه بندی دو گانه اعمال تصدی گری و اعمال حاکمیتی، تحت دسته دوم طبقه بندی شود. هر چند تردیدی نیست که نقض قرارداد از سوی دولت، نقض حقوق بین الملل تلقی نمی شود؛ بلکه چیزی بیش از این لازم است تا حقوق بین الملل، قابلیت اجرا پیدا کند: همچون استنکاف از احقاق حق [۴]».

علاوه بر موضوع تمایز میان سلب مالکیت و نقض قرار داد، مراجع داوری در سالیان اخیر، به رابطه میان نقض قرارداد میان دولت یا ارگان وابسته به دولت و سرمایه گذار خارجی از یک سو و نقض معاهده سرمایه گذاری از سویی دیگر، توجه نموده اند. مرجع داوری ایکسید، در پرونده Impregilo Spa V. Pakistan[5]، بیان داشت:

«برای اینکه نقض قرارداد را به عنوان نقض معاهده محسوب نماییم، باید ادعا بر مبنای رفتاری طرح شود که فراتر از ظرفیت های یک طرف عادی قرارداد باشد. تنها دولت در اعمال اختیارات حاکمیتی و نه به عنوان یک طرف قرارداد، می تواند تعهدات ناشی از معاهده دو جانبه سرمایه گذاری را نقض نماید.»

دیوان داوری در قضیه Consortium V. Morocco نیز بیان داشت:

«نقض قرارداد، معمولاً منتج به نقض معاهده نخواهد شد مگر اینکه ثابت شود که دولت یا عناصر دولتی، فراتر از نقش خود به عنوان یک طرف قرارداد عمل نموده و به اعمال کارکردهای خاص حاکمیتی مبادرت نموده اند»

بررسی کلی رویه مراجع داوری در خصوص مسائل مربوط به سلب مالکیت و مصادره، نشان میدهد که هر چند این مراجع با استناد به معاهدات سرمایه گذاری، نمی توانند تعریفی دقیق از مفهوم سلب مالکیت به دست دهند، اما با استناد به موازین حقوق بین الملل، توانسته اند مصادیق سلب مالکیت را مورد شناسایی قرار دهند. همچنین، مراجع داوری بین المللی با استناد به موازین حقوق بین الملل، بر این مهم تأکید داشته اند که سلب مالکیت و مصادره علاوه بر اموال عینی، درخصوص حقوق قراردادی و دارایی های غیر عینی نیز مصداق می یابد. البته، رویه داوری بین المللی مشخص می سازد که هر چند نقض قرارداد خصوصی میان دولت و سرمایه گذار خارجی، ممکن است، نقض حقوق بین الملل را در پی نداشته باشد ولی حمایت های حقوق بین الملل، شامل حقوق قراردادی نیز می گردد و چه بسا ممکن است نقض قرارداد، به منزله سلب مالکیت و در نتیجه نقض معاهده و حقوق بین الملل تلقی شود.

[۱]USA V. Guatemala Award 24 July 1930

[۲] Azurix v. Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/01/12 (United States/Argentina BIT), Decision on Jurisdiction

 متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۳] ICSID case number ARB/02/6 29 January 2004

پایان نامه حقوق درباره مشروعیت سلب مالکیت از سرمایه گذاران خارجی در پرتو رویه داوری بین المللی

وانگهی، در مجموعه رویه داوری بین المللی اختلافات ناشی از سرمایه گذاری، مبحث مشروعیت سلب مالکیت با توجه به حقوق بین الملل عرفی و نیز استانداردهای موجود در معاهده، به وفور به چشم می خورد. از جمله می توان به دعاوی شرکت های نفتی علیه دولت لیبی اشاره نمود که مراجع داوری با استناد به حقوق بین الملل، مشروعیت اقدام دولت لیبی را مورد بحث و بررسی قرار دادند. در رویه داوری ایکسید هم، موارد متعددی از کاربرد حقوق بین الملل در تشخیص مشروعیت اقدامات دولت که به سلب مالکیت از سرمایه گذاران خارجی انجامیده بود، وجود دارد که به تناسب در این پژوهش به بعضی از آنها اشاره می گردد .

دانلود تحقیق و پایان نامه

در این بخش از پژوهش، ابتدا مبحث مشروعیت سلب مالکیت از دیدگاه حقوق بین الملل و معاهدات بین المللی حمایت از سرمایه گذاری مورد مطالعه قرار گرفته و سپس به تجزیه و تحلیل رویه داوری پرداخته می شود .

 

 

۳-۷-۱-  مشروعیت سلب مالکیت از دیدگاه حقوق بین الملل و معاهدات سرمایه گذاری

حمایت از مالکیت خصوصی، همواره در حقوق بین الملل و به ویژه در حوزه استانداردهای رفتار با بیگانگان، مطرح بوده است. کمیسیون رسیدگی به اختلافات ایالات متحده و پاناما در سال ۱۹۳۳ در قضیه de sabla، بیان داشت:

«اقدام یک دولت در محروم ساختن یک تبعه خارجی از مایملک وی، بدون پرداخت غرامت، موجب طرح مسئولیت بین المللی آن دولت می باشد».

حمایت از دارایی های بیگانگان در مقابل مصادره، برای سالیان مدیدی در محور مباحث حقوق بین الملل قرار داشت و به همین دلیل است که کمیسیون حقوق بین الملل نیز در تدوین حقوق مسئولیت بین المللی دولت ها، توجه ویژه ای به مسئولیت دولت به هنگام اضرار به افراد و اموال بیگانه داشته است. مخبر کمیسیون حقوق بین الملل، پروفسور گارسیا آمادور در چهارمین گزارش خود به کمیسیون در سال ۱۹۵۹، به این نتیجه رسیده بود که سلب مالکیت از بیگانگان توسط دولت، می تواند موجب طرح مسئولیت بین المللی دولت شود، مگر آنکه این اقدام با معیارهای حقوق بین الملل مثل در راستای اهداف عمومی و منفعت عمومی بودن مطابقت داشته و بدون تبعیض و به صورت غیر خودسرانه، صورت گرفته باشد.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در قطعنامه هایی که در خصوص حاکمیت بر منابع طبیعی صادر نموده، شروط فوق الذکر را مد نظر قرار داده است. برای مثال، قطعنامه ۱۸۰۳ مجمع عمومی که در سال ۱۹۶۲ در خصوص حاکمیت دائمی ملت ها بر منابع طبیعی، صادر شده است، مقرر می دارد:

«ملی سازی، مصادره یا سلب مالکیت باید بر مبانی یا دلایل اهداف عمومی و منافع ملی یا امنتیتی که به وضوح از منافع شخصی و خصوصی داخلی و خارجی اولی تر هستند، بنا شده باشد. در چنین مواردی، طبق قواعد لازم الاجرای کشوری که در اعمال حاکمیت خود، دست به این اقدامات زده و وفق حقوق بین الملل، باید غرامت مناسب به مالک پرداخته شود.»

چند سال بعد، در سال ۱۹۷۳، قطعنامه ۳۱۷۱ از تصویب مجمع عمومی گذشت که به دنبال تأسیس نظم نوین اقتصادی بین المللی، بیان می داشت:

عکس مرتبط با اقتصاد

«اجرای اصل ملی سازی توسط دولت ها، به عنوان جلوه ای از حاکمیت آنها برای حفاظت از منابع طبیعی است و دربردارنده آن است که هر دولتی حق دارد که میزان و نحوه پرداخت غرامت احتمالی را، خود مشخص نماید و هرگونه اختلافی در این خصوص باید طبق قوانین ملی آن دولت، حل و فصل شود».

مجمع عمومی ملل متحد در منشور حقوق و تکالیف اقتصادی دولت ها، مصوب سال ۱۹۷۴، بیان داشت:

«در حقوق یبن الملل عرفی، به برخی محدودیت ها یا شرایط اشاره شده است که مربوط است به: شرط هدف عمومی داشتن سلب مالکیت؛ شرط عدم تبعیض، شرط پرداخت غرامت و مراعات قانون».

در سال ۲۰۰۴ نیز، در جزوات آنکتاد آمده است:

«طبق حقوق بین الملل عرفی و معاهدات بین المللی سرمایه گذاری رایج، سه شرط مشروعیت سلب مالکیت وجود دارد: سلب مالکیت باید برای اهداف عمومی صورت پذیرد؛ غیر تبعیض آمیز باشد و همراه با پرداخت غرامت باشد.»

البته مباحث زیادی در خصوص میزان غرامت بر مبنای حقوق بین الملل وجود دارد که در جای خود، مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. پروفسور سوناراجا در بررسی شرایط مشروعیت سلب مالکیت طبق حقوق بین الملل، به این نتیجه رسیده است که: «در این خصوص، اجماع وجود دارد که سلب مالکیتی که در راستای اهداف عمومی نبوده و نیز سلب مالکیت تبعیض آمیز، از نظر حقوق بین الملل، نا مشروع است.»

۳-۷-۲- مشروعیت سلب مالکیت از منظر معاهدات بین المللی سرمایه گذاری

پایان نامه : مشروعیت سلب مالکیت در حقوق بین الملل از دیدگاه مراجع داوری بین المللی

۳-۷-۳-  مشروعیت سلب مالکیت در حقوق بین الملل از دیدگاه مراجع داوری بین المللی

همان طور که گفته شد، از جمله شرایط حقوق بین الملل عرفی برای مشروعیت سلب مالکیت این است که این اقدام در راستای اهداف و منافع عمومی، صورت گرفته باشد و قریب به اتفاق معاهدات بین المللی حمایت از سرمایه گذاری، به این شرط اشاره نموده اند. البته، بی تردید برای دولت ها، کار مشکلی نیست که بخواهند اقدامات خود را با توجه به این شرط، توجیه نمایند. ابهام ذاتی که در مفهوم این عبارت وجود دارد، تفسیر و تبیین معنای دقیق آن را مشکل می کند، ولی با این وجود، رویه داوری بین المللی نشان می دهد که مراجع داوری به تفسیر این شرط، مبادرت نموده اند.

مرجع داوری در اختلاف میان نروژ و ایالات متحده در پرونده Norwegian Shipowners claims[1]، به بررسی این شرط پرداخت. دیوان دائمی بین المللی دادگستری نیز در قضیه کارخانه کورزوف، با توجه به موازین حقوق بین الملل، به جنبه کاربرد عمومی اقدام دولت توجه نموده است. رأی دیوان داوری در پرونده Walter Fletcher Smith،[۲] اختلاف میان ایالات متحده و کوبا در سال ۱۹۲۹ نیز از این حیث قابل توجه است. به ویژه آنکه دیوان داوری استدلال دولت خوانده را نپذیرفته و بیان داشته:

«فرایند سلب مالکیت با حسن نیت همراه نبوده و با هدف کاربرد عمومی نیز صورت نگرفته است… اموال مصادره شده، بلافاصله به بهانه اهداف عمومی به شرکت خوانده واگذار شده، در حالیکه در واقع، منافع شخصی مد نظر بوده و هیچ کاربرد عمومی نداشته است».

در دهه هفتاد، مراجع داوری رسیدگی کننده به دعاوی نفتی علیه لیبی، نظریات متفاوتی را در خصوص شرط هدف عمومی، ابزار نمودند. در پرونده [۳]Liamco V. Libya، داور منفرد، عقیده داشت که دولت ها در تعیین منافع عمومی خود، آزادی عمل کامل دارند:

«حقوق بین الملل؛ انگیزه را ملاک قرار نمی دهد و هر دولت آزاد است مواردی را که برای منافع عمومی خود سومند یا ضروری می داند، تعیین نماید… اصل کاربرد عمومی از جمله شروط ضروری برای مشروعیت ملی سازی، محسوب نمی شود.»

در دعوای British petroleum V. Libya، داور منفرد در رأی صادره استدلال کرد که طبق حقوق بین الملل، ملی کردن در صورتی مشروع و مجاز است که برای حفظ منافع عمومی بوده و تبعیض آمیز نیز نباشد، در حالی که اقدام دولت لیبی در ملی کردن قرارداد از انگیزه ها و ملاحظات سیاسی ناشی شده بنابراین این اقدام، آشکارا تبعیض آمیز بوده و خلاف موازین حقوق بین الملل و غیر مشروع می باشد.

دیوان داوری ایران و ایالات متحده، شرط هدف عمومی را مورد توجه قرار داده است. برای مثال دیوان در قضیه  American International Group V. Iran، اعلام نمود که ملی سازی، نامشروع نبوده، زیرا دیوان شواهدی در دست ندارد که نشان دهد ملی سازی بنا به اهداف عمومی، صورت نگرفته است. در قضیه          INA Corp V.  Iran نیز ، دیوان داوری بیان داشت که سلب مالکیت بر مبنای اهداف عمومی، به خودی خود، نامشروع نیست. دیوان داوری ایران و امریکا در پرونده Amoco بیان داشت:

«در حقوق بین الملل، تعریف دقیقی از هدف عمومی که بر مبنای آن مشروعیت سلب مالکیت محاسبه می شود، وجود ندارد. واضح است که در نتیجه وفاق مدرن در پذیرش حق ملی سازی، این عبارت مورد تفسیر موسع قرار گرفته و دولت ها در عمل، صلاحدید گسترده ای به دست آورده اند. عمل سلب مالکیتی که تنها هدف آن، پرهیز از تعهدات قراردادی دولت یا ارگان تحت کنترل آن باشد، نمی تواند در هر حال، بر مبنای حقوق بین الملل، مشروع تلقی شود.»  مرجع داوری ایکسید نیز، شرط مربوط به هدف عمومی را برای مشروعیت بخشیدن به اقدام دولت در سلب مالکیت از سرمایه گذاران خارجی، لازم می داند. دیوان داوری ایکسید در پرونده               Amco V. Indonesia، بیان داشت:

«در حقوق بین الملل عام، حق ملی سازی، دربردارنده آن است که اقدام دولت، ملی کردن حقیقی باشد. یعنی سلب مالکیت یا مصادره حقوق قرارداری، با هدف حمایت یا پیشبرد منافع عمومی صورت پذیرد.»

دیوان، در پرونده Santa Elena V. Costa Rica، به صراحت بیان نمود:

«حقوق بین الملل، دولت را مجاز می داند تا در سرزمین خود و بنا به یک هدف عمومی، به سلب مالکیت از بیگانگان اقدام نماید.»

در قضیه Pyramids، مرجع داوری اعلام نمود:

«طبق حقوق بین الملل، خوانده حق داشته است که به منظور حمایت از آثار باستانی، نسبت به لغو پروژه جهانگردی در سرزمین خود اقدام نماید».

البته، به طور کلی مرکز داوری ایکسید نیز مانند سایر مراجع قضایی و داوری بین المللی، تمایل چندانی به تعیین مصالح و منافع عمومی دولت ها ندارد. این موضوع در رأی داوری Goetz V. Burundi، با عبارات ذیل بیان شده است:

«در مواقعی که خطای عینی یا قانونی، سوء استفاده از قدرت و یا سوء برداشت آشکاری وجود ندارد، لازم نیست که دیوان داوری، تشخیص خود را در تعیین منافع ملی، جایگزین نظر دولت بروندی نماید.»

با این وجود، مواردی نیز در رویه داوری وجود دارد که مراجع داوری، صراحتاً عمل سلب مالکیت دولت را به علت عدم ارتباط با منافع عمومی، نامشروع دانسته اند. داوری ایکسید، در پرونده LETCO V. Liberia، به این صورت عمل نموده و لغو حق امتیاز از سوی دولت را به علت عدم مطابقت با نافع عمومی، نامشروع دانسته است. از جمله بهترین مواردی که در رویه اخیر ایکسید به چشم می خورد رای اکتبر ۲۰۰۷این مرجع داوری در قضیه       Adc    v    Hungary است

این قضیه مربوط به قراردادی است که در سال ۱۹۹۵ بین دو شرکت تبعه قبرس ویک شرکت وابسته به دولت مجارستان برای بازسازی ترمینال فرودگاه بوداپست منعقد شده بود در سال ۲۰۰۱ دولت مجارستان وظایف شرکت وابسته به خود را به دو شرکت دیگرمنتقل نمود وطی نامه ای به سرمایه گذاران خارجی اعلام داشت که به موجب قانون نمی تواند  امتیاز عملیات فرودگاهی را به اشخاص ثالث واگذار نماید و لذا قرارداد فیمابین از ابتدای سال ۲۰۰۲ کان لم یکن خواهد بود در نتیجه این اقدام دولت خواهان ها مجبور به توقف عملیات خود شده و از منافع ان محروم شدند .

دولت مجارستان در سال ۲۰۰۵ طی مناقصه ای ۷۵ درصد منافع عملیات فرودگاهی را خصوصی نمود و ان را به یک شرکت وابسته به خطوط هوایی بریتانیا واگذار کرد .

دیوان داوری اقدامات دولت را مصداق سلب مالکیت دانست ودر باب مشروعیت این اقدام اعلام نمود:

«سلب مالکیت، نامشروع بوده است، زیرا: (الف) بنا به مصالح عمومی صورت نگرفته است؛ (ب) به موجب اجرای صحیح قانون نبوده است؛ (ج) تبعیض آمیز بوده و (د) همراه با پرداخت غرامت عادلانه نبوده است».

دیوان، در خصوص شرط مربوط به مصالح عمومی که در معاهده دو جانبه سرمایه گذاری میان مجارستان و قبرس هم ذکر شده بود، بیان داشت:

«… شرط مربوط به مصالح عمومی که در معاهده قید شده است، به منافع اصیل و حقیقی عامه اشاره دارد. چنانچه صرف استناد به منافع عمومی، می توانست به صورت معجزه آسایی به خلق این منافع و نیز تبعیت از این شرط منجر شود، دیگر اینکه شرط از معنا و مفهوم تهی بوده و دیوان نمی توانست حالتی را تصور کند که این شرط مراعات نشده باشد».

در قضیه  Siemens V. Argentina، نیز مرجع داوری ایکسید به شرط منافع عمومی به عنوان شرطی برای مشروعیت سلب مالکیت توجه نمود.

به طور کلی، مطالعه رویه داوری بین المللی نشان می دهد که بی تردید، یکی از عوامل مشروعیت سلب مالکیت در حقوق بین الملل سرمایه گذاری، مراعات شرط مربوط به هدف و منافع عامه است.

 

۳-۷-۴- عدم تبعیض

شرط عدم تبعیض در خصوص مشروعیت اقدام دولت در سلب مالکیت، از جمله شروط شناسایی شده در حقوق بین الملل عرفی و حقوق معاهده ای است.

معنا و محتوای دقیق این عبارت چندان روشن نیست، اما به نظر می رسد که منظور از سلب ملکیت تبعیض آمیز، اقدامی باشد که بدون دلیل موجهی، شخص یا گروهی از افراد را هدف گرفته باشد. به عبارت دیگر، این شرط به این معناست که سلب مالکیت از برخی بیگانگان یا بیگانگان تابع ملیتی خاص و یا برخی افراد خاص بیگانه، مغایر حقوق بین الملل است.

بنابراین، «تبعیض» به معنای «تفکیک غیر موجه» است و چنانچه سلب مالکیت از برخی اشخاص، بنا به دلایل امنیتی یا اقتصادی و به طور کلی دلایل موجه صورت گرفته باشد، نامشروع نخواهد بود. از نقطه نظر آنکتاد:

عکس مرتبط با اقتصاد

«شرط مربوط به عدم تبعیض، اقتضا می کند که اقدامات، روش و رویه دولت، حتی با افراد متعلق به یک گروه بیگانه، غیر تبعیض آمیز باشد. … و سلب مالکیت های مبتنی بر مسائل نژادی و قومی، معمولاً به عنوان مصادره غیر قانونی قلمداد می شوند.»

رویه داوری بین المللی نیز، شرط عدم تبعیض را برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات منجر به سلب مالکیت، لازم دانسته است. در این خصوص، ابتدا به سراغ دعاوی نفتی علیه دولت لیبی می رویم. داور منفرد، در پرونده      [۴]BP V. Libya، مصادره صورت گرفته را اقدامی نامشروع و در مغایرت با حقوق بین المللی عمومی می دانست. زیرا از نظر وی، این اقدام با انگیزه های سیاسی و به صورت تبعیض آمیز، مشروع نیست. وی اعلام نمود:

«واضح و مبرهن است که عدم تبعیض از جمله شروط اعتبار و مشروعیت ملی سازی محسوب می شود. این قاعده ی این قاعده ای است که در تئوری و رویه حقوق بین المللی، تثبیت شده و بنابراین ملی سازی با ماهیت تبعیض آمیز، غلط و غیر قانونی است».

البته، در این پرونده در نهایت، دولت لیبی، محکوم به ارتکاب ملی سازی با ماهیت تبعیض آمز نشد و داور بیان داشت:

«… لیامکو، نخستین شرکتی نبوده که ملی شده و تنها شرکت نفتی یا تنها شرکت امریکایی ملی شده نیز نبوده است… برخی شرکت ها قبل از لیامکو ملی شده بودند، برخی شرکت های امریکایی یا غیر امریکایی نیز همزمان با لیامکو و یا بعد از آن ملی شده اند و سایر شرکت های امریکایی، هنوز به فعالیت های خود در لیبی ادامه می دهند.

بنابراین از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که انگیزه های سیاسی، علت اصلی و عمده ملی کردن نبوده و انگیزه های موجود، به تنهایی نمی توانند مثبت یک اقدام تبعیض آمیز محض باشند.»

بنابراین، به نظر می رسد مراجع داوری توجه خاصی به دلایل و انگیزه های دولت دارند و لزوماً در مواقعی که یک سرمایه گذار خارجی، موضوع مصادره بوده در حالی که سرمایه گذاری دیگر، مشمول این اقدام نبوده است، رأی به سلب مالکیت تبعیض آمیز صادر نمی کنند؛ بلکه صدور چنین رأیی، علاوه بر این واقعیات، مستلزم عدم وجود دلایل موجه برای تبعیض است. به همین دلیل بود که مرجع داوری در پرونده Aminoil V. Kuwait[5] ، با وجود اینکه شرکت امریکایی خواهان، مصادره شده بود و شرکت غیر امریکایی نفتی (Arabian Oil) به کار و فعالیت خود در کویت ادامه می داد، اعتقادی به وقوع تبعیض نامشروع، نداشت. توضیح آنکه، دولت کویت در سپتامبر ۱۹۷۷ به موجب یک فرمان، قرارداد امتیاز شرکت امی اویل را فسخ و اموال و دارایی های آن را ملی نمود. شرکت خواهان به این فرمان اعتراض کرد و با استناد به شرط داوری قراردادی، یکجانبه به داور رجوع کند. اما متفقاً به داوری مراجعه کردند. دیوان داوری در این پرونده بیان نمود:

«… ملی سازی امین اویل، تبعیض آمیز نبوده… زیرا اولاً ، هرگز گفته نشده است که علت اعمال فرمان بر قرارداد امتیاز امی اویل، تابعیت امریکایی این شرکت بوده است و ثانیاً و مهم تر از همه، دلایل کافی برای عدم ملی نمودن شرکت دیگر (Arabian Oil) وجود داشته است».

دیوان داوری ایران و ایالات متحده نیز در پرونده Amoco V. Iran، مقرر نمود:

«تبعیض در سلب مالکیت به نحو گسترده ای به موجب حقوق بین الملل عرفی منع شده است…، برای دیوان مشکل است که در غیاب سایر ادله و تنها با اتکا به این واقعیت که سایر شرکت های فعال در این بخش اقتصادی، مورد مصادره قرار نگرفته اند،  رأی به تبعیض آمیز بودن سلب مالکیت از خواهان، صادر نماید. در هر مورد، دلایلی وجود دارد که می تواند توجیه گر تفاوت در رفتار باشد.»

در پرونده Eureka V. Poland، مرجع داوری آنستیرال، بر تبعیض آمیز بودن اقدامات دولت لهستان رأی داد. جالب اینجاست که در این پرونده، مرجع داوری به تبعیض میان گروه های مختلف بیگانه رسیدگی نمی نمود، بلکه موضوع، تبعیض میان بیگانگان و اتباع دولت میزبان بود. از نظر مرجع داوری:

«اقدام مورد چالش، یعنی نپذیرفتن اعلان عمومی و نگاه داشتن صنعت بیمه تحت کنترل دولت و حذف کنترل خارجی از جمله شرکت خواهان، به وضوح تبعیض آمیز بوده است.»

در داوری های ایکسید هم به شرط عدم تبعیض توجه شده است. این مرجع داوری در پرونده

Lecto V. Liberia ، بیان داشت:

«… حتی چنانچه دولت بخواهد اقدام خود را در قالب ملی سازی توجیه نماید، باید نشان دهد که اقدامات ارتکابی، غیر تبعیض آمیز بوده است. از آنجا که دیوان شواهدی در دست دارد که نشان می دهد، امتیازاتی که از خواهان سلب شده، به دیگر شرکت های خارجی واگذار شده که مدیران آنها از جمله دوستان خوب مقامات لیبریا محسوب می شدند، دیوان سلب مالکیت از شرکت لکتو را تبعیض  آمیز می داند».

در قضیه ADC V. Hungary نیز مرجع داوری، اقدامات دولت میزبان را واجد وصف تبعیض آمیز دانست:

«برای اینکه در سناریوی سلب مالکیت، تبعیض وجود داشته باشد، باید رفتار متفاوتی با طرف های متفاوت، صورت بگیرد.»

در این پرونده، خوانده ادعا می نمود که خواهان ها تنها طرف های خارجی درگیر در عملیات فرودگاهی بوده اند و لذا در موقعیتی نبوده اند که شامل رفتار تبعیض آمیز شوند. این استدلال، از سوی دیوان پذیرفته نشد. دیوان در پاسخ اعلام نمود که مقایسه میان رفتارهای متفاوت با اپراتور منصوب شده از سوی دولت خوانده و اپراتور منصوب از سوی سرمایه گذاران خارجی را مد نظر دارد و از این رو، اقدامات خوانده علیه خواهان ها را تبعیض آمیز می داند.

به طور کلی، رویه مراجع داوری بین المللی، شرط عدم تبعیض را با توجه به موازین حقوق بین الملل عرفی و نیز مفاد معاهدات سرمایه گذاری، برای مشروعیت بخشیدن به عمل سلب مالکیت از سوی دولت، لازم می داند.

۳-۷-۵- فرایند قانونی

این شرط که سلب مالکیت باید در یک فرایند قانونی صورت پذیرد، از جمله شروطی است که اغلب معاهدات سرمایه گذاری برای مشروعیت سلب مالکیت ذکر کرده اند و البته نمی توان به طور قطع، آن را از جمله شروط مطرح در حقوق بین الملل عرفی دانست.

رویه داوری بین المللی نیز از غنای چندانی در این خصوص برخوردار نیست. مرجع داوری ایکسید در قضیه Goetz V. Brundi، باید به این سوال پاسخ می دادند که آیا اقدامات دولت، به طریق قانونی صورت گرفته یا خیر. معاهده دو جانبه سرمایه گذاری میان بلژیک و بروندی که در سال ۱۹۸۹ منعقد شده بود، یکی از شروط مشروعیت سلب مالکیت را طی روند قانونی می دانست. دیوان داوری، ضمن تأیید صحت اقدام دولت میزبان، در توضیح این شرط بیان داشت:

«برای اینکه اقدام سلب مالکیت، از نظر بین المللی مشروع باشد، علاوه بر اینکه باید دلایل معتبر و موجهی داشته باشد، همچنین لازم است که طبق یک فرایند مشروع، صورت پذیرد.»

مرجع داوری در قضیه ADC V. Hungary، در خصوص این شرط اعلام داشت:

«برخی از ساز و کارهای ابتدایی قضائی مثل اخطار مقدماتی معقول، رسیدگی عادلانه و دادرسی بی طرفانه در ارزیابی اقدامات مورد اختلاف، باید در اختیار و دسترس سرمایه گذار قرار داشته باشند تا این شرط معنا پیدا کند. به طور کلی، فرایند قضائی، باید از ماهیتی برخوردار باشد که با توجه به آن، سرمایه گذار بتواند در زمانی معقول، حقوق و ادعاهای قانونی خود را مطالبه نماید. در صورت فقدان چنین فرآیندی، شرط مربوط به روند قانونی، پوچ و بی معنا خواهد شد».

۳-۷-۶-غرامت

رویه بین المللی تا نیمه قرن بیستم میلادی، پرداخت غرامت کامل را در قضایای مربوط به سلب مالکیت، لازم می دانست. کمیسیون دعاوی امریکا و پاناما در قضیه de sabla، مقرر نمود:

«اقدام دولت در محروم ساختن یک تبعه بیگانه از مایملک وی بدون پرداخت غرامت، مسئولیت بین المللی دولت را در پی دارد.»

دیوان داوری در پرونده [۶]Norwegian Shipowners، به حق خواهان بر دریافت غرامت کامل و فوری، اشاره نمود و تصریح داشت:

«حقوق بین الملل و عدالت، بر مبنای اصل برابری میان دولت ها، بنا شده اند. هیچ دولتی نمی تواند در برخورد با اتباع دولت متمدنی دیگر، قدرت متعالی خود را به کار گیرد بدون اینکه به دارایی های شهروندان بیگانه احترام گذارد یا غرامت عادلانه تعیین شده توسط یک مرجع بی طرف را…، پرداخت نماید.»

امروزه البته، آنچه در گذشت ملاک بوده دیگر گویای حقوق بین الملل عرفی نیست. سلب مالکیت های کمونیستی در اروپای شرقی و ملی سازی هایی که در سده بیستم میلادی در کشورهای درحال توسعه و به دنبال تثبیت نظم نوین بین المللی اقتصادی و در پی قطعنامه های مجمع عمومی ملل متحد رخ داد، تحولاتی را در این عرصه به وجود آورده است. اما در هر حال به نظر می رسد که اصل پرداخت مقداری غرامت، از جمله شروط مشروعیت سلب مالکیت در حقوق بین الملل عرفی باشد.

معاهدات بین المللی و دو جانبه سرمایه گذاری نیز، همواره به تعهد پرداخت غرامت در صورت وقوع سلب مالکیت، تأکید دارند. هرچند که در خصوص میزان غرامت، برخی به غرامت سریع، مکفی و موثر اشاره دارند، برخی دیگر، واژه غرامت را به تنهایی ذکر کرداه اند، برخی، غرامت عادلانه را مقرر نموده و برخی نیز از عبارت غرامت مناسب موجود در قطعنامه های مجمع عمومی، استفاده کرده اند.

در کتاب مباحثی از حقوق نفت و گاز در پرتو رویه داوری بین المللی[۷] در خصوص حقوق نفت و گاز، به تفصیل رویه داوری های نفتی مورد مطالعه قرار گرفته و نویسنده معتقد است که تعهد دولت ها به پرداخت غرامت در ازای سلب مالکیت از اموال اتباع بیگانه، اعم از حقوق عینی یا قراردادی، امروزه به عنوان یک اصل مورد قبول است و محل اختلاف نیست، ولی مسئله ضابطه پرداخت غرامت، همچنان در معرض بحث و معرکه آراء است. طرف های این اختلاف نظر در یک سو، کشورهای غربی سرمایه فرست، معمولاً به رهبری ایالات متحده قرار دارند که معتقدند نظریه سنتی «غرامت کامل» کماکان قاعده حقوقی حاکم بر مسأله است؛ و در سوی دیگر، کشورهای به اصطلاح جهان سوم یا سرمایه پذیر قرار دارند که اغلب ضابطه «غرامت مناسب» را قاعده حقوق بین الملل عرفی، به ویژه در دوران پس از جنگ جهانی دوم می دانند. به طور کلی، رویه داوری بین المللی قائل به آن است که در موارد سلب مالکیت، طبق حقوق بین الملل عام و نیز حقوق معاهده ای، دولت ها متعهاد به پرداخت غرامت هستند.

دیوان داوری، در پرونده Aminoil V.  Kuwait[8] می گوید مبلغ غرامت در قبال ملی کردن قرار داد امی اویل، باید بر طبق قانون معلوم شود که به طور مشخص، عبارت است از حقوق بین الملل که جزئی از قانون کویت را تشکیل می دهد. منظور دیوان در واقع، اشاره به اصل تعهد دولت ها به پرداخت غرامت در برابر ملی کردن اموال بیگانگان و نیز استاندارد یا میزان غرامت است. به نظر دیوان، اصل حقوقی ناظر بر غرامت را باید در قطعنامه ۱۸۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل جست و جو کرد. در این قطعنامه مقرر شده در صورت ملی کردن اموال خارجی ها، باید غرامت مناسب پرداخت شود. اما اینکه غرامت مناسب چیست و چقدر است، باید به اوضاع و احوال هر قضیه، جداگانه رجوع کرد. به این ترتیب، دیوان داوری از فرمول غرامت کامل یعنی فرمول سه جزئی «غرامت فوری، کافی و موثر» که مورد اصرار و حمایت دولت های غربی است، کناره می گیرد. دیوان داوری می گوید، مبلغ غرامت باید واقع بینانه باشد، و این مهم با رجوع به اوضاع و احوال خاص هر پرونده، حاصل می شود. دیوان داوری با تمهید این مقدمه، مبنای مهمی را برای تعیین غرامت تعبیه می کند و می گوید غرامت باید با توجه به انتظارات معقول طرفین، آن چنان که از منظومه قرارداد به دست می آید، تعیین گردد. به عقیده دیوان، غرامت قابل پرداخت در برابر ملی کردن قراردادها و اموال خارجی ها، نباید با روش انتزاعی و در خلأ محاسبه شود، بلکه باید دید طرفین هنگام انعقاد قرارداد و نیز در طول اجرای آن، چه انتظار واقعی و معقولی را می توانسته اند داشته باشند.

دیوان داوری ایران و امریکا، در پرونده American International Group علیه ایران، که از جمله نخستین دعاوی مطرح شده نزد دیوان بود، مقرر نمود:

«… این اصل کلی حقوق بین الملل عمومی است که حتی در موارد ملی کردن مشروع، مالک سابق اموال ملی شده، به صورت معمول، حق به دریافت غرامت برابر ارزش مال گرفته شده است».

البته، این موضع دیوان در سال های بعد تغییر کرد، برای مثال دیوان در رأی سال ۱۹۹۴ در قضیه    Ebrahimi V. Iran ، بیان نمود:

«دیوان بر این نظر است که در حالی که حقوق بین الملل بی تردید بر تعهد دولت ها در پرداخت غرامت در خصوص دارایی های سلب شد، تأکید دارد، اما تئوری و رویه حقوق بین الملل، از استاندارد غرامت فوری، کافی و موثر در خصوص میزان غرامت حمایت نمی کند… هر چند که تفوق استاندارد غرامت مناسب نیز همواره به معنای غرامت جزئی نیست».

مرجع داوری ایکسید نیز، مشروعیت سلب مالکیت را منوط به پرداخت غرامت می داند. این مرجع داوری در پرونده Benvenuti & Banfant V. Congo ، اعلام داشت:

«اصل غرامت در خصوص ملی کردن، در تطابق با قانون اساسی کنگو است و همچنین یکی از اصول شناخته شده حقوق بین الملل محسوب می شود…».

مرجع داوری در قضیه Amoco V. Indonesia، بیان داشت:

«در حقوق بین الملل و نیز حقوق اندونزی به وضوح پذیرفته شده، دولتی که اقدام به ملی کردن می نماید، باید برای دارایی ها یا حقوق قراردادی سلب شده، به مالک یا صاحب آنها، غرامت پرداخت نماید.»

در قضیه Santé Elena نیز رأی داوری بر مبنای حقوق بین الملل عام صادر شد. دیوان داوری در این پرونده اعتقاد داشت که حقوق بین الملل، دولت کارستاریکا را برای سلب مالکیت مجاز می داند که این اقدام باید همراه با پرداخت فوری غرامت کافی و موثر باشد.

رویه داوی بین المللی، با وجود اینکه قاعده خاصی در خصوص میزان غرامت در حقوق بین الملل عرفی تثبیت نشده است، تعهد دولت ها به پرداخت غرامت در موارد سلب مالکیت را بر مبنای حقوق بین الملل عرفی و نیز حقوق معاهده ای به رسمیت شناخته است. دکتر محبی پس از بررسی رویه مراجع داوری بین المللی در خصوص دعاوی نفتی و میزان غرامت قابل پرداخت، این طور نتیجه گیری نموده است:

«درباره میزان غرامت در دعاوی نفتی، دیدیم که در دعاوی ای که شرکت های نفتی غربی به علت فسخ یا نقض قرارداد یا حتی ملی کردن نفت، علیه طرف های دولتی قرارداد مطرح نموده اند، همواره درخواست اعاده وضع و غرامت کامل را که شامل عدم النفع نیز می باشد، مطالبه کرده اند. در حالی که طرف های دولتی این دعاوی، در پاسخ، استدلال کرده اند که اگر قرار باشد غرامتی بپردازند، میزان آن تابع قوانین کشور میزبان است و در هر حال بیش از غرامت مناسب نیست و حتی گاه گفته اند این غرامت باید بر اساس ارزش دفتری اموال شرکت نفتی مربوطه ارزیابی و تقویم شود.

پیداست که در مورد غرامت نیز هر دو طرف، راه افراط و تفریط پیموده اند. آنچه بررسی رویه حقوقی حاصل از دعاوی نفتی درباره غرامت به دست می آید، چیز دیگری است. گرچه رویه داوری در ابتدا، کم و بیش همسو با مواضع شرکت های نفتی پیش رفته، اما در مسیر تحول خود از زمانی خاص به بعد که در رویه حقوق بین الملل عرفی، غرامت مناسب پذیرفته شد، راه تعادل پیش گرفته است. آخرین نشانه های این روند را می توان در رأی صادره در قضیه امی اویل و سپس در آراء دیوان داوری ایران و امریکا که در قضیه کنسرسیون و آموکوصادر شده است، مشاهده کرد. مطابق این رویه جدید استاندارد غرامت مناسب عبارت است از «انتظارات معقول طرفین»؛ و در ترسیم انتظارات معقول نیز به اوضاع و احوال موثر در قیمت نفت نیز توجه بلیغی مبذول شده است…».

[۱] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۲]  Walter Fletcher Smith claims (Us V Cuba) Award 2 May 1929,2UNRIAA,p913

[۳]  Libyan American oil Company (Liamco) v Libya 12 April 1977 ,62 ILR,p.140

[۴] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۵] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۶] متن اصلی دعوا در ضمیمه آورده شده است

[۷] محبی ، محسن ، مباحثی از حقوق نفت و گاز در پرتو رویه داوری بین المللی : سلب مالکیت و غرامت در قرارداد های نفتی ، موسسه مطالعات و پژوهش های شهر دانش ، تهران ، چاپ اول ۱۳۸۶٫صص۲۹-۳۰

 

[۸] Ad-Hoc-Award, Kuwait v. The American Independent Oil Company (AMINOIL), 21 ILM 976