“
۲-۵-۱ دو بعد اصلی هوش هیجانی
هوش هیجانی به علت مردم محور بودنش در دو بعد اصلی بر مبنای شایستگی بنا شده است: بعد فردی و اجتماعی.
دانش: در بعد فردی هوش هیجانی به مفهوم شناخت دقیق احساسات، ترجیح ها، اهداف و ارزش های خود است و در بعد اجتماعی یعنی سادگی در درک دیگران، همدلی، هنر خوب گوش دادن است
نگرش: در بعد فردی به معنی اعتماد به نفس، خود باوری و غلبه بر خود کم بینی و پذیرش ریسک های معقول و در بعد اجتماعی در دست گرفتن ابتکار عمل ، داشتن دورنمای مثبت و خلاق بودن است.
رفتار: در بعد اجتماعی به معنای کنار آمدن با استرس، کنترل حالات احساسی و انطباق پذیری است و در بعد دیگر شایستگی اجتماعی ، ترغیب دیگران و نفوذ در دیگران است (استرت ترجمه فتحعلی خانی و اهرامی ۱۳۹۱، ۱۳).
۲-۵-۲ هوش هیجانی و مدیریت بازار
استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایدهای نوین میباشد که برای بسیاری از مدیران و تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح میدهند برای انجام کارها از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان. نگرانی اصلی آن ها آن است که احساس همدلی و دلسوزی با همکاران و مشتریان آن ها را از پرداختن به اهداف سازمان دور نماید. در هر صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای پست مدرن متفاوت است و بایستی طبق قاعده روز عمل کرد (غلامی و دیگران ۱۳۹۰، ۹۸).
شرکتهای هوشمند برای نظارت بر تحولات بازار و همسو شدن با تغییرات سلیقهای و استفاده از قوانین تشویقی معمولاً سیستم بازاریابی طراحی میکنند. سیستم بازاریابی فرایندی کامل است که موجب هماهنگی شرکت با بهترین فرصتهای بازار میشود.
فرایند کلی مدیریت بازار شامل ۴ مرحله اصلی است که عبارتند از:
-
- تجزیه و تحلیل بازار: معمولاً شامل سیستمهای اطلاعاتی و تحقیقاتی بازار و بررسی بازارهای مصرف کننده و بررسی بازارهای سازمانی میباشد. محیط پیچیده و در حال تغییر است و همواره فرصتها و تهدیدهای جدیدی به همراه میآورد. شرکت و سیستم استراتژیک آن باید محیط را همواره تحت نظر داشته باشند که این تحت نظر گرفتن محیط مستلزم دریافت اطلاعات زیادی میباشد. اطلاعاتی در مورد مصرف کنندگان و نحوه خرید آن ها.
-
- انتخاب بازارهای هدف: هیچ شرکتی توانایی تأمین رضایت تمام مصرف کنندگان را ندارد. وجود شرکتهای مختلف و قوی در تولید کالاهای مشابه بیانگر تنوع و تشتت سلایق بین مصرف کنندگان میباشد. هر شرکتی برای اینکه بتواند بهترین استفاده را از تواناییهای بالقوه خود نماید و بهترین جایگاه را در بازار انتخاب نماید و در وضعیت بهتری قرار گیرد نیازمند بررسی چهار مرحلهای میباشد که شامل اندازه گیری و پیشبینی تقاضا تقسیم بازار، هدفگیری در بازار و جایگاهیابی در بازار میباشد.
-
- تهیه ترکیب عناصر بازاریابی: یکی از اساسیترین مفاهیم در بازاریابی نوین همین مفهوم آمیخته بازاریابی میباشد. مجموعهای از متغیرهای قابل کنترل که شرکت آن ها در بازار هدف و برای ایجاد واکنش مورد نیاز خود ترکیب میکند. این ترکیب در واقع ابزار دست تاجر میباشد برای اینکه بازار را تحت تأثیر قرار دهد. این ترکیب که شامل طراحی محصول ،توزیع کالا، قیمتگذاری و تبلیغات پیشبردی میباشد کلید اصلی تجارت در بازارهای نوین میباشد.
- اداره تلاشهای بازار: این مرحله شامل تجزیه و تحلیل رقبا و خط مشیهای رقابتی بازار و برنامهریزی، اجرا و سازماندهی و کنترل برنامه های بازاریابی است. شرکتها وجه مهمی از بررسیهای خود را باید روی رقبا بگذارند و به طور مداوم محصولات و قیمتها و شیوه توزیع و تبلیغات پیشبردی رقبا را از نزدیک پی بگیرند و بدانند که در چه وضعی هستند. مدیریت در رأس هرم سازمان بایستی برنامه های بازاریابی را تنظیم نماید و بعد با برانگیختن همه افراد در همه سطوح برنامه را اجرایی نموده و برای اطمینان از اجرای برنامه ها و رسیدن به اهداف کنترل داشته باشد و ممیزی بازاریابی را نیز فراموش ننماید.
در لایههای مختلف فرایند بازاریابی توجهی ویژه به مشتریان به عنوان شرکای سازمان میشود. به انسانهایی که دارای عواطف هستند و هر چه شرکتها به سمت فعالیتهای خدماتی میروند این حساسیت بیشتر میشود.
هوش هیجانی در تک تک مراحل فوق جهت دهنده مدیریت شرکت میتواند باشد. همه ما داستان کارآفرینان بزرگ را شنیدهایم که از هوش تحصیلی بالایی برخوردار نبودهاند و در دانشگاه وضعیت مطلوبی نداشتهاند اما با تکیه بر هوش هیجانی خود بزرگترین شرکتهای دنیا را ایجاد نمودهاند. بزرگترین تجار و کارآفرینان معمولاً تأکید فراوانی بر غرایز خود دارند و برای آنچه در خصوص بازار حس میکنند اهمیت بسیار بالایی قائلند. وقتی فورد به مهندسان خود با تأکید میگوید این نام من است که بالای این شرکت نوشته شده است و بعد تصمیم مورد نظر خود را اجرا میکند بیانگر هوش هیجانی اوست. این بدان معنا است که انسانهایی در بازار بسیار اثر گذارند که خوب میدانند در ورای همه منطقهای ریاضی و علمی نیروی الهام و احساس کارساز است. نیرویی که از بشر اولیه تاکنون همواره همراه بوده است و ما را نیز که در سر خط حرکت تاریخ قرار داریم همان گونه یاری میکند که اجداد اولیهمان را یاری میکرد. در واقع مدیران موفقی که ساختار علمی بازار را میشناسند و هوش هیجانی را همچون خون بدان تزریق مینمایند شگفتی میآفرینند.
مدیران و تجاری که هوش هیجانی بالایی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی میشناسند و هدایت میکنند و احساسات دیگران را نیز درک میکنند و هدفمند با آن برخورد میکنند در اداره بازار ممتازند. این افراد حتی در زندگی فردی نیز خرسند و کار آمدند و توانی را در اختیار دارند که موجب میگردد افرادی مولد باشند.
در واقع مدیریت سازمان ابتدا بایستی با تکیه بر هوش هیجانی مسیر را حس کند و دورنما را مشخص کند و مأموریت سازمان را تشخیص دهد و بعد با بهره گرفتن از قواعد علمی و تئوریک بازاریابی به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود دست یابد. احساس خدمتگزاری به مشتریان، همدلی درون سازمانی در جهت حفظ مشتریان و تعیین رسالت سازمان مسائلی نیستند که از طریق مباحث تئوریک بتوان بدانها پرداخت بلکه نیاز به هوشی برتر دارند که هم هوش بین فردی را شامل شود هم هوش درون فردی را.
۲-۶- هوش بین فردی و امید و خوش بینی در خدمت بازار
هسته هوش بین فردی ابتدا توانایی درک و سپس ارائه پاسخ مناسب به روحیات و خلق و خو و انگیزشها و خواستههای افراد دیگر است. در هوش درون فردی کلید اصلی عبارت است از: آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود که حاصل خودآگاهی ا ست و توانایی متمایز کردن و استفاده از آن ها برای هدایت رفتار خویش.
“
فرم در حال بارگذاری ...