“
آوربک[۶۲]، کمپ[۶۳] و اینگلز[۶۴](۲۰۰۷) مؤلفههای عشق(صمیمیت هوس و تعهد) را در رابطه عاشقانه بررسی کردند. نمونه پژوهش ۴۳۵ نفر بودندآنها دریافتند که ۱) بین صمیمت و رضایت از رابطه، رابطه مثبت وجود دارد. ۲) بین هوس و رضایت از رابطه، رابطه مثبت وجود دارد. ۳)بین تعهد و رضایت از رابطه، رابطه مثبت وجود دارد. ۴)تحلیل رگرسیون نشان داد بین هر سه مؤلفه عشق(صمیمت، هوس و تعهد) و تداوم رابطه عاشقانه رابطه مثبت وجود دارد.
میشل[۶۵]، کستلانی[۶۶]، هرینگتون[۶۷]، جوزف[۶۸]، داس[۶۹] و اشنایدر[۷۰](۲۰۰۸) نشان دادند که بیپردهگویی و همدلی مؤلفههای تشکیلدهنده صمیمیت هستند. در مردان بیپردهگویی و همدلی مؤلفههایی هستند که صمیمیت را پیشبینی میکنند، در حالی که در زنان صمیمیت به وسیله بیپردهگویی و همدلی شریک زندگیشان پیشبینی میشود. به نظر میرسد بیپردهگویی و همدلی مهمترین تعیینکننده رفتار صمیمانه با همسر باشد اما روشی که آن ها تحت تاثیر صمیمیت قرار میگیرند متاثر از تفاوتهای جنسیتی است.
پژوهش مرتبط با زوجدرمانی شناختی-رفتاری
به طور کلی تحقیقات متعددی در ایران و کشورهای دیگر رابطه بین فرآیندهای شناختی و روابط زناشویی را مشخص کردهاند. باورها، انتظارات، برداشتها و اسنادهای مخرب و غیر منطقی، روابط زناشویی را تحتالشعاع قرار میدهند. روشهای شناختی از جمله زوجدرمانی شناختی- رفتاری، به بررسی و اصلاح این باورها میپردازند، اصلاح برداشتها و باورهای غلط باعث رفع سوء تفاهم، کاهش رنجش و خشم، توجه به جنبههای مثبت رفتار یکدیگر و در نهایت افزایش صمیمت میشود.
الیس(۱۹۷۷)، نشان داد بسیاری از مشکلات روانشناختی افراد ناشی از ادراک تحریفشده و غیر منطقی آنان، یعنی آنچه که در روابط زناشویی بیشتر زمینه مشکل و اختلال را موجب میشوند، نه محرکها و نه رویدادهای بیرونی، بلکه نحوه تفکر و باورهای غیر منطقی آنان نسبت به رویدادهاست.
در همین راستا مولر[۷۱] و رابینسورت[۷۲](۱۹۸۹)، نشان دادند که پنج نوع فرایند شناخت شامل توجه انتخابی، اسنادها، انتظارات، فرضیات و معیارها، یعنی باورهایی که به هر فرد درباره ازدواج و روابط صمیمانه در ذهن دارد با رضایتمندی و میزان صمیمیت مرتبط است(به تقل از باکوم و اپشتاین، ۱۹۸۹).
هامامسی[۷۳](۲۰۰۶)، نیز در پژوهش خود تحت عنوان «باورهای ارتباطی مختل در تعارض زناشویی» نشان داد که عقاید ارتباطی مخرب همبستگی مثبتی با فراوانی تعارضات زناشویی و سطح تنش در این تعارضات دارد.
استوری[۷۴]، برگ[۷۵]، اسمیت[۷۶]، کلی[۷۷] و دیگران(۲۰۰۷)، در مطالعهای دریافتند که حل مشکلات از طریق تشریک مساعی، ممکن است توسط آن دسته از زوجهای مسن استفاده شود که عملکرد شناختی خوشبینانهتر دارند.
آن ها همچنین نشان دادند که شوهران مسن و همسرانشان، رفتار همسر خود را در طی تعاملات غیر توافقی، نسبت به آنچه یک مشاهدهگر مستقل تشخیص میدهد، مثبتتر در نظر میگیرند، که نشان میدهد بزرگسالان مسن، نسبت به جنبههای مثبت در روابط خود، تمایل و سوگیری دارند.
استانفورد[۷۸] ۲۰۰۶(نقل از مومنی، ۱۳۸۷) نیز در پژوهشی به نام «ارتباط در طی تعارض زناشویی، وقتی زوجها ارزیابیهایشان را تغییر میدهند، رفتارشان تغییر میکند» نشان داد که تنوع بین افراد در ارزیابی شناختی، تنوع افراد در رفتار ارتباطی طی تعارض را پیشبینی میکند.
لارنسون[۷۹](۱۹۹۳ نقل از امانی، ۱۳۸۰)، نیز طی تحقیقی به بررسی باورهای غیر منطقی درباره انتخاب زوج میپردازند و نتیجه میگیرد که درمان شناختی و تعدیل باورهای غیر منطقی باید به عنوان یک عنصر مهم جهت مشاوره قبل از ازدواج و رضامندی زناشویی باشد.
در زمینه اصلاح رفتارها و الگوهای ارتباطی در رویکرد شناختی-رفتاری، گاتمن[۸۰] و همکاران معتقدند، روابط صمیمانه همسران به مهارتهای ارتباطی از قبل توجه افراد به مسایل از دید همسر، توانایی درک همدلانه از آنچه که همسر تجربهکردهاست و حساس و آگاه بودن از نیازهای او بستگی دارد.
در پژوهش دیگری درباره مشکلات ارتباطی اوکام(۱۹۹۲)نشان میدهد که مسایل و مشکلات ارتباطی منشا اصلی مشکلات بین فردی است و عمده مشکلات زناشویی ناشی از سوء تفاهم و ارتباط غیر مؤثر میباشد. اودون[۸۱] و کروچ[۸۲](۱۹۹۶)، نیز اظهار داشتهاند که هسته درمان مشکلات زناشویی اصلاح مهارتهای ارتباطی است(نقل از اعتمادی، ۱۳۸۴).
همچنین برآوردهای برنشتاین(۱۳۸۴)، نشان دادهاست که ۹۰% زوجهای پریشان، مشکلات ارتباطی را به عنوان عامل مهمی در روابطشان ذکر کردهاند.
تحقیقات مرتبط در ایران نیز از این قرار میباشد. در زمینه نقش باورها و شناخت در روابط زناشویی، نتایج تحقیق زارعی(۱۳۸۵)، نشان داد که در زوجهای ناسازگار عوامل سوءتفاهم، تفکرات غیر منطقی و مطلقگرا بیش از عوامل دیگر وجود دارد، در پژوهشی دیگر نیز با عنوان ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی، یافته ها نشان دادهاست که وجود تفکرات غیرمنطقی در عمده ارتباطهای صمیمانه و به تبع آن در سازگاری زناشویی مؤثر است(مومنزاده، ۱۳۸۴).
در پژوهشی دیگر شایسته(۱۳۸۵)، که با هدف ارزیابی نقش و باورهای ارتباطی خاص و انتظارات در میزان رضایتمندی زناشویی بر روی ۵۰ زوج ایرانی مقیم استرالیا و کانادا انجام شده، نتایج این مطلب را روشن میکند که افراد با تفکر غیر منطقی به طور معناداری از رضایت زناشویی پایینتری برخوردار هستند.
ادیب راد و همکاران(۱۳۸۳) نیز دریافتند، که میزان باورهای غیر منطقی عاطفی نزد زوجهایی که برای طلاق مراجعه کردهاند، بیشتر از زوجهای عادی است.
در حوزه تفکر قطعینگر، یونسی(۱۳۸۱)، زارعی(۱۳۸۵)، پی بردند که کاهش تفکر قطعینگر در زوجها، در کنار سایر تکنیکهای شناختی، افزایش رضایتمندی و کاهش تعارضات زناشویی را در پیدارد. همچنین یونسی و بهرامی(۱۳۸۸)، در تحقیق خود تحت عنوان پیشبینی رضایتمندی زناشویی با تفکر قطعینگر زوجهای تهرانی، دریافتند که چهار عامل اصلی این مفهوم به طور معناداری در حوزه شناختی قادر به پیشبینی رضامندی زناشویی است.
در پژوهش دیگری مومنی(۱۳۸۷) تحت عنوان بررسی حساسیت آزمون تفکر قطعینگر به میزان ۷۰% برای تشخیص زوجهای متعارض و به میزان ۹۱% جهت تشخیص زوجهای فاقد تعارض مناسب است.
تحقیقات متعددی نیز نقش رویکرد شناختی- رفتاری در درمان زناشویی را بررسی کردهاند. در یک بررسی با عنوان اثربخشی آموزش گروهی بانوان و آموزش مکاتبهای همسران آن ها به شیوه شناختی- رفتاری بر رضایت زناشویی، نتایج افزایش رضایت زناشویی در گروه آزمایشی را نشان داد(طغیانی،۱۳۸۴).
همچنین قربانی(۱۳۸۴)، در تحقیقی تاثیر زوجدرمانی عقلانی- هیجانی که روش شناختی است را بر تعارضها و افکار غیر منطقی همسران سنجیده و نتیجه گرفتهاست که این روش در کاهش تعارضات و افکار غیر منطقی زوجها و در نتیجه بر رضایتمندی زناشویی آنان مؤثر است. در پژوهشی دیگر شاه مرادی ۱۳۸۴، نیز نشان داد که درمان شناختی- رفتاری با شیوه گروهی نقش مؤثری بر سطح ناسازگاری، ابراز محبت، توافق و رضایت زناشویی زنان متاهل داشتهاست.
“
فرم در حال بارگذاری ...